من اکنون احساس مي کنم ،
بر تل خاکستري از همه آتش ها و اميدها و خواستن هايم ،
تنها مانده ام .
و گرداگرد زمين خلوت را مي نگرم.
و اعماق آسمان ساکت را مي نگرم.
و خود را مي نگرم
و در اين نگريستن هاي همه دردناک و همه تلخ ،
اين سوال همواره در پيش نظرم پديدار است .
و هر لحظه صريح تر و کوبنده تر
که تو اين جا چه مي کني ؟
امروز به خودم گفتم :
من احساس مي کنم ،
که نشسته ام زمان را مي نگرم که مي گذرد.
همين و همين .